همشهری آنلاین-نصیبه سجادی: عبدالله ملاباقر تهرانی، پیرغلام اهلبیت و نوحهخوان پیشکسوت بازار تهران بود، آن هم دهه چهل و پنجاه که روضهخوانی در مجلس امام سوم شیعیان جرم بود و مجازات دستگیری و زندان را به دنبال داشت.
ساکن چهارراه سیروس محله حمام گلشن بود و کسبوکار خوبی را در تیمچه حاجبالدوله داشت در راسته پوشاک و البسه بازار تهران. ته صدایی داشت و این را از نوجوانی، زمانی که بعد از باخت در بازی «ترنا» بازی مورد علاقه جوانان آن دوران، ناچار میشد بهعنوان جریمه بخواند، متوجه میشود. میگوید : «یکی میباخت با شالی به نام ترنا تنبیه میشد. یکی زولبیا میخرید و همه را دعوت میکرد و... » و او چون صدای زیبایی داشت باید برای همه یک دهن آواز میخواند و عبدالله جوان همه غزلهایی را که از بر بود با صدای مردانه و زیبایش میخواند و جمع دوستانش را به وجد میآورد.
قصههای خواندنی تهران را اینجا دنبال کنید
شاگردی تا استادی
"تو که روی خواندن داری چرا روضهخوان نمیشوی". این پیشنهاد یکی از دوستان حاج عبدالله ملاباقر است به او در سال ١٣٣٢ که او را به فکر وا میدارد برای اینکه نوحهخوان استخوان داری شود برود شاگردی نزد حاج حسن محمدی معروف به دولابی و این کار را هم میکند. : «حاج حسن محمدی با عموی من شریک بود. عصرها میآمدند خانه ما و مینشستند حسابوکتاب. عمو، مرا به او معرفی کرد و حاج حسن، بالاخره قبول کرد که شاگردش شوم. » حاج حسن دیوان میرزا یحیی کرمانی، دیوان اختر طوسی و چند کتاب دیگر را به او معرفی میکند و او شروع کند به حفظ کردن شعرها. میگوید : «حاج حسن میگفت فلان شعر را که ۶۰ - ۷۰ بیت میشد حفظ کن. روزها سر کار بودم. شبها با مکافات، شعر حفظ میکردم. با تشر میگفت : بخون! ٢-٣بیت اول را که میخواندم، ۲۰ خط میآمد پایینتر و میگفت : این بیت رو بخون. میخواندم، دوباره ۱۰ خط میآمد بالا و با تشر میگفت : اینجا رو بخون. »
بخون دیگه عبدالله
ظرایف نوحه و روضه را که میآموزد پیش استادان مطرح آن روزگار. هیئتهای بزرگ و کوچک از او دعوت میکنند و او میشود مداح. مداح هیئت پیر عطا، هیئت جوانان ثامنالائمه و... که از سال ١٣٤٠ شروع میشود و تا ٦٠ و اندی سال ادامه مییابد. خاطرات بسیاری ازآنروزها به یاد دارد : «آن وقتها مداح کنار منبر، ایستاده میخواند. اگر جایی میرفتیم که استاد، عالم یا بزرگتری نشسته بود، دلهره داشتیم. گاهی موقع خواندن پاهایم میلرزید. پدرم رئیس هیئت صنف معمارها بود. یک روز داشتم نوحه میخواندم و خبر نداشتم که قرار است همان روز که همه معمارها در یک روز بیایند، هیئت و سینهزنی کنند، سروکله پدرم هم پیدا میشود! آن وقتها میکروفونها «کله گربهای» بود. تا یکی از هیئتیها، میکروفون را داد دستم، دیدم پدرم وسط جمعیت است. دیگر نمیتوانستم میکروفون را توی دستم نگه دارم. هول کردم و زبانم بند آمد. هیئتیها سرم داد میزدند : «دِ بخون عبدالله! چرا نمیخونی؟ »
خدایا صاحب این مملکت را حفظ کن
دهه چهل و پنجاه حکومت وقت محدودیتهای زیادی برای برگزاری مجلس و منبر برای امام حسین (ع) اعمال میکرد. حاج ملاباقر هم مثل خیلی از مداحان آن دوران دستگیر و محدود میشود. میگوید : « ۱۵ سال فقط میتوانستم در هیئت ثامنالائمه بخوانم. یک بار دستگیر شدیم همراه شاه حسین بهاری و ... ساواک بعضی از ما را ممنوعالمنبر کرد، از برخی هم تعهد گرفت که هرجا روی منبر میرویم شاه را دعا کنیم. همهجا هم مامور ساواک بود. » ترفند حاج ملاباقر چه بود در این شرایط که هم بخواند و هم دوباره دستگیر نشود. میگوید : «وقتی در بازار روی چارپایه باشی و دور تا دور، افسر و سرهنگ و تیمسار امنیتی با لباس رسمی و شخصی به تماشا ایستاده باشند، قسر در رفتن، خیلی سخت است. من بعد از روضه خواندن میگفتم : خدایا صاحب این مملکت را حفظ کن و سلامت بدار! از نظر ما، امام زمان (عج) صاحب این ملک و کشور است، اما آنها فکر میکردند منظورم پهلوی است! بااینحال، رهایمان نمیکردند و مرتب احضار میشدم. »
حاج ملاباقرتهرانی سال ١٣٩٩ در سن ٨٣سالگی از دنیا رفت و درحالیکه نوحههای خودش در مدح و مصیبت حضرت ابوالفضل(ع) از بلندگوها پخش میشد در قطعه ٧٠ بهشت زهرا آرام گرفت.
نظر شما